« مظلـوم » امشب علی(ع) به دیدن جانان شتافته است . از خود رها به حال پریشان شتافته است ...... دامن از این کشاکش گردون کشیده است ....... با سر بسوی خالق منان شتافته است خون جگر دمادم از این روزگار خورد ....... اینک رها ز محنت دوران شتافته است درد دل از جفای زمانه به چاه گفت .. شد رستگار وشعر ظفر خوان شتافته است..... مظلومتر زمانه به خود از علی(ع) ندید ..... بودش مگربه حنجره ستخوان شتافته است.. اندوه و غم به جان علی زد شرر مدام ... با سینه ای جراحت و سوزان شتافته است.... آخر مگر ز جانب حق او نشد امام بگذشته از غدیر و ز پیمان شتافته است....... قوم دغی ز بیعت خود کرده اند عدول .... زین رو امام از بر عدوان شتافته است... عمری غذا ز بهر یتیمان به دوش برد ...... سوی خدا انیس یتیمان شتافته است ........ هر نیمه شب روانه بسوی خرابه بود امشب بسوی گلشن رضوان شتافته است روز جزا به لطفش اگر شافعم شود حکاک را به لطف دو چندان شتافته است